1903-1951
Iranian short-story writer, novelist, playwright, and essayist, one of the most important Persian author of the 20th century.
Hedayat was born in Tehran on February 17, 1903, to a northern Iranian aristocratic family. He was named Sadeq after his paternal grandfather (Nayyer al-Mulk).
صادق هدایت کوچکترین فرزند هدایت قلی هدایت(اعتضادالملک) سه شنبه ۲۸بهمن ماه۱۲۸۱در خانواده ای اشرافی ومرتبط با دربار قاجاريه دنیا آمد. پدرش هدايت قلي خان هدايت (اعتضادالملك) فرزند جعفرقلي خان هدايت(نيرالملك) و مادرش خانم عذري- زيورالملك هدايت دختر حسين قلي خان مخبرالدوله دوم بود. پدر و مادر صادق از تبار رضا قلي خان هدايت يكي از معروفترين نويسندگان، شعرا و مورخان روزگار ناصرالدین شاه و مؤلف (مجمع الفصحا) قرن سيزدهم ايران ميباشد كه خود از بازماندگان كمال خجندي بوده است.
صادق پس ازدو برادر وخواهر به دنیا آمده بود و به همین سبب عزیز خانواده بود و مانند سایر برادران وخواهرانش درآغوش عمه ها و دایه ها بزرگ شد. هفت،هشت ساله بود که به اتفاق دوست وهمبازی اش خسروهدایت ( پسردایی اش) ومنوچهرهدایت ( پسرعمویش) به مدرسه رفت. این سه نفرتا کلاس سوم دبیرستان با هم بودند.
سال 1287 وارد دوره ابتدايي در مدرسه علميه تهران شد و پس از اتمام اين دوره در سال 1293 دوره متوسطه را در دبيرستان دارالفنون آغاز كرد.
سال 1295 ناراحتي چشم براي او پيش آمد كه در نتيجه در تحصيل او وقفه حاصل شد.
سال 1296 تحصيلات خود را در مدرسه سن لويي تهران ادامه داد. از همين جا با زبان و ادبيات فرانسه آشنايي پيدا كرد.
سال 1304 پايان تحصيلات متوسطه و در سال 1305 همراه عده اي از ديگر دانشجويان ايراني براي تحصيل اعزام به بلژيك. ابتدا در بندر (گان) در بلژيك در دانشگاه اين شهر به تحصيل پرداخت ولي از آب و هواي آن شهر و وضع تحصيل خود اظهار نارضايتي مي كرد تا بالاخره او را به پاريس در فرانسه براي ادامه تحصيل منتقل كردند.
سال 1307 براي اولين بار دست به خودكشي زد و در ساموا حوالي پاريس خود را در رودخانه مارن غرق كرد ولي قايقي سررسيد و او را نجات دادند.
سال 1309 او به تهران مراجعت كرد و در همين سال در بانك ملي ايران استخدام شد. در اين ايام گروه ربعه شكل گرفت كه عبارت بودند از: بزرگ علوي، مسعود فرزاد، مجتبي مينوي و صادق هدايت.
سال
1311 به اصفهان مسافرت كرد
در همين سال از بانك ملي استعفا داده و در اداره كل
تجارت مشغول كار شد.
سال 1312 سفري به شيراز
كرد و مدتي در خانه عمويش دكتر كريم هدايت اقامت داشت.
سال 1313 از اداره كل تجارت استعفا داد و در وزارت امور خارجه اشتغال يافت.
سال 1314 از وزارت امور خارجه استعفا داد. در همين سال به تامينات در نظميه تهران احضار و به علت مطالبي كه در كتاب وغ وغ ساهاب درج شده بود مورد بازجويي و اتهام قرار گرفت.
سال 1315 در شركت سهامي كل ساختمان مشغول به كار شد. در همين سال عازم هند شد و تحت نظر محقق و استاد هندي بهرام گور انكل ساريا زبان پهلوي را فرا گرفت.
سال 1316 به تهران مراجعت كرد و مجددا در بانك ملي ايران مشغول به كار شد.
سال 1317 از بانك ملي ايران مجددا استعفا داد و در اداره موسيقي كشور به كار پرداخت و ضمنا همكاري با مجله موسيقي را آغاز كرد.
سال
1319 در دانشكده هنرهاي زيبا
با سمت مترجم به كار مشغول شد.
سال 1322 همكاري با مجله
سخن را آغاز كرد.
او تمام مدت عمر كوتاه خود را در خانه پدري زندگي كرد.
سال 1324 بر اساس دعوت دانشگاه دولتي آسياي ميانه در ازبكستان عازم تاشكند شد. ضمنا همكاري با مجله پيام نور را آغاز كرد و در همين سال مراسم بزرگداشت صادق هدايت در انجمن فرهنگي ايران و شوروي برگزار شد.
سال 1328 براي شركت در كنگره جهاني هواداران صلح از او دعوت به عمل آمد ولي به دليل مشكلات اداري نتوانست در كنگره حاضر شود.
سال 1329 عازم پاريس شد و
در 19 فروردين 1330 در همين شهر بوسيله گاز دست به خودكشي زد.
48 سال داشت كه خود را از رنج زندگي رهانيد.
شرح حال صادق هدایت به قلم و خط خودش من همان قدر از شرح حال خودم رم میکنم که در مقابل تبلیغات امریکایی مآبانه. آیا دانستن تاریخ تولدم به درد چه کسی میخورد؟ اگر برای استخراج زایچهام است، این مطلب فقط باید طرف توجه خودم باشد گرچه از شما چه پنهان، بارها از منجمین مشورت کردهام اما پیش بینی آنها هیچ وقت حقیقت نداشته. اگر برای علاقهٔ خوانندگانست باید اول مراجعه به آراء عمومی آنها کرد چون اگر خودم پیش دستی بکنم مثل این است که برای جزییات احمقانهٔ زندگیم قدر و قیمتی قایل شده باشم به علاوه خیلی از جزییات است که همیشه انسان سعی میکند از دریچهٔ چشم دیگران خودش را قضاوت بکند و ازین جهت مراجعه به عقیدهٔ خود آنها مناسب تر خواهد بود مثلاً اندازهٔ اندامم را خیاطی که برایم لباس دوخته بهتر میداند و پینه دوز سر گذر هم بهتر میداند که کفش من از کدام طرف ساییده میشود. این توضیحات همیشه مرا به یاد بازار چارپایان میاندازد که یابوی پیری را در معرض فروش میگذارند و برای جلب مشتری به صدای بلند جزییاتی از سن و خصایل و عیوبش نقل میکنند. از این گذشته، شرح حال من هیچ نکتهٔ برجستهای در بر ندارد نه پیش آمد قابل توجهی در آن رخ داده نه عنوانی داشتهام نه دیپلم مهمی در دست دارم و نه در مدرسه شاگرد درخشانی بودهام بلکه بر عکس همیشه با عدم موفقیت رو به رو شدهام. در اداراتی که کار کردهام همیشه عضو مبهم و گمنامی بودهام و روسایم از من دل خونی داشتهاند به طوری که هر وقت استعفا دادهام با شادی هذیان آوری پذیرفته شدهاست روی هم رفته موجود وازدهٔ بی مصرفی قضاوت محیط دربارهٔ من میباشد و شاید هم حقیقت در همین باشد.
مزار او در گورستان پرلاشز در پاريس قرار دارد.
بازدید آنلاین از گورستان پرلاشز در قسمت ایندکس هدایت را سرچ کنید در این گورستان افراد مشهور دیگری نیز به خاک خفته اند از جمله: امیل زولا، اسکار وایلد، غلامحسین ساعدی، مولیر، بالزاک، مارسل پروست، ییلماز گونی،
غزاله به روایت غزاله روزي گورستان «پرلاشز» را دور ميزدم. از کنار بناهاي يادبود گرد گرفته و تارعنکبوت بسته ميگذشتم، تا به مزار «صادق هدايت» رسيدم. آن وقتها پُر از شمع و گل بود.
باورت نمی شود که صادق هدايت جمهوری اسلامی را تجربه نکرده است
Bouf-e Kour (The Blind Owl) بوف كور
خرافات تاریخی از دیروز تا امروز شاید تا بحال به آنچه پیش از شما رخ داده و سینه به سینه گشته تا برایتان نقل شده است مانند یک داستان و شاید برخی مواقع به عنوان یک سند تاریخی فکر کرده باشید بی آنکه بین واقعیت و خرافات تفاوتی قائل شده باشید و شاید هزاره سوم هزاره بر اندازی خرافات و شکوفایی واقعیات و یا بالعکس شیرجه رفتن در مرداب خرافه پرستی باشد و به قول صادق هدایت این مرداب نیرنگستانی است که در طی تاریخ ، مذاهب و فرقه های فراوانی را در خود چون خزه پرورش داده و به این واسطه هر ایرانی را چه کج اندیش و چه راست اندیش در خود غرق می کند. صادق هدایت چنین می گوید :
نقاشي هاي صادق هدايت
زندگي نامه صادق هدايت ـ بورس تحصیلی بی حاصل + دانلود كتاب بوف كور
زنده به گور صادق هدایت اینجا دریافت کنید
دانلود كتاب سه قطره خون از صادق هدايت
مشق شب در ر مدرسه زمانی که ما محصل بودیم به دست گرفتن کتاب غیر درسی (به غیر از کتب مذهبی) در مدرسه گناهی نابخشودنی بود. ما مجبور بودیم که بر حسب سلیقه نویسندگان کتاب های فارسی متونی را بخوانیم. ما با بخشی ازادبیات کهن آشنا می شدیم و همچنین یاد می گرفتیم که کبری خانوم چقدر مدیر خوبی است و از خیس شدن کتابش درس می گیرد. با صحرانورد به دنبال حسنک می گشتیم و دهانمان برای ماست کوکب خانوم آب می افتاد. باز باران و گل های خندان هم شاهکار بودند ولی همه اش همین بود ما تشویق یا تکلیف نمی شدیم که داستان های نسل جدید نویسندگانمان را بخوانیم. به دست گرفتن کتاب صادق هدایت به ما مهر دیوانگی می زد و معلم انشایمان فکر می کرد که به فکر خودکشی افتاده ایم . از دیگران هم چیز زیادی نمی دانستیم. حداکثر اش این بود که مجموعه شعرهای حسنک را می دانستیم و دلمان به حال بی پناهی حسنی که کثیف بود و حتی الاغ خوب نازنین هم با بازی نمی کرد می سوخت. مادر جوجه حتی اجازه نمی داد که جوجه ی خوب نازنین با حسنک حرف بزند و از قولش می گفت نه که نمیاد جوجه ی خوب ریزه ببین چقدر تمیزه اما تو چی، موی بلند ، روی کثیف، ناخن دراز واه واه واه.