The Iran Most People Do Not Know
Lone Star Times While
Americans are vigorously and loudly exercising their
right to freely speak their opinions, it is
understandable they ...
ما از نسل شاه عباس صفوی هم
نیستیم این
پستی است که باعث زندانی شدن و
قتل امید رضا میرصیافی
در اوین شد.
زندگی در مملکتی که سید علی خامنه ای
رهبرش باشد تهوع آور است . زندگی در مملکتی که محمود احمدی نژاد رئیس دولتش باشد شرم آور است. زندگی
در مملکتی که حداد عادل رئیس خانه ملتش باشد عذاب آور
است. زندگی در مملکتی که محسنی اژه ای وزیر اطلاعات و
امنیتش باشد وحشت آور است. زندگی در مملکتی که ستون
نظامش هاشمی رفسنجانی باشد خجالت آور است. زندگی در
مملکتی که نظریه پرداز و روشنفکرش محمد خاتمی باشد
خنده آور است. زندگی در مملکتی که نظام حاکمش جمهوری
اسلامی باشد ننگ آور است. با تمام این موارد که
خواندید ، هفتاد میلیون نفر در این مملکت زندگی می
کنند و جز عده ای محدود صدا از کسی در نمی آید و انگار
نه انگار که سرانجام این کاروان ، دره مرگ و تباهی است.
تا کی می خواهیم با جملاتی نظیر "ما از نسل کوروش و
داریوش هستیم" خودمان را فریب بدهیم ؟ اگر ما واقعا از
نسل کوروش و داریوش بودیم امروز محمود احمدی نژاد
نماینده ما در جامعه جهانی شناخته نمی شد و سید علی
خامنه ای مالک جان و مال و ناموس ما (بنا بر نص صریح
قانون اساسی جمهوری اسلامی) نبود . این وضعیتی که من
میبینم من حتی شک دارم از نسل شاه عباس صفوی هم باشیم
چه رسد به بزرگ مردی چون کوروش . آیا نباید به این
جمله اعتقاد و ایمان داشت که "هر ملتی لایق همان
حکومتی است که بر آن حکومت می کند؟"
اطلاعیه دفتر مقام رهبری
پیرامون نامه وبلاگ
نویسان به ایشان
بدینوسیله
به آگاهی عموم میرساند که
ما نامه وبلاگ نویسان را
که درمورد درگذشت امیدرضا
میرصیافی نوشته شده بود
شخصأ به آقا تحویل دادیم
و لی ایکاش اینکار را
نمیکردیم. چون به محض
دیدن نامه آقا شدیدأ
عصبانی شده خونشان به جوش
آمد و نزدیک بود دست
دندانشان از دهان مبارک
خارج شود که با اهتمام
سربازان گمنام آقا امام
زمان دوباره دست دندان در
جایش مستقر شد! آقا
فرمودند : این اراجیف
دیگر چیست؟ این مزدوران
اجانب دیگر کیستند که
برای ما نامه میفرستند؟
مگر ما بارها نگفتیم که
حرف حرف ماست؟ آن آقا که
به آن دنیا رفت اولأ
تقصیر مانبود در ثانی رفت
که رفت.فدای یک تار موی
مردم غزه ! اینهمه جوان
در این زندانها تلف
میشوند . این هم به رویش!
مگر مجبورش کرده بودند
این حرفها را بنویسد؟ ما
بارها گفته ایم دادرسی ،
تحقیق در مورد علت قتل و
دادگاه واین سوسول بازیها
در نظام اسلامی ولایت
فقیه معنی ندارد. در نظام
اسلامی حرف حرف ولی فقیه
است که ما باشیم. سایرین
هم خفقان! این آقایان
وبلاگ نویس هم خیلی جرات
دارند به جای نامه نگاری
یک تک پا بیایند چهار راه
آذربایجان تا حالیشان
کنیم طرف شدن با ولی امر
مسلمین یعنی چه! در این
جا دیگر آقا ما را مرخص
کردند چون نوبت تماشای
برنامه مورد علاقه شان (
نوری زاده) فرا رسید.!
سرپرست دفتر مقام رهبری،
اصغر دیزل (حجازی سابق!)
Another political prisoner died suspiciously
NCR-Iran.org
Following the suspicious death of a political
prisoner, Omid Reza Mir-Sayafi, a 28-year-old
journalist and blogger, the Iranian Resistance
called on ...
سيد علي خامنه اي ديکتاتور
ايران يک وبلاگ نويس ديگر را کشت سيد
علي خامنه ای امیدرضا میرصیافی، وبلاگنویس و روزنامهنگار
را در زندان اوین کشت. پيش از اين خامنه اي يعقوب
مهرنهاد وبلاگ نويس بلوچ را در يک دادگاه غير علني
محاکمه کرد و بعد او را اعدام کرد. سيد علي خامنه اي
همچينن به قتل زهرا بني يعقوب در زندان همدان و زهرا
کاظمي در زندان اوين و قتل اکبر محمدي و چندين زنداني
سياسي ديگر متهم است. او دست اصغر قاتل را از پشت بسته
است. هر جا او را ديديد دستگير کنيد و بهدادگاه لاهه
تحویل دهيد تا به همراه عمر البشير محاکمه شود.
نامه جمعی از وبلاگ
نویسان ایران خطاب به
خامنه ای در مورد مرگ
امیدرضا میرصیافی -
با توجه به اینکه اتهام
امید رضا توهین به شما
بود و ما موفق نشدیم مطلب
توهین آمیزی در وبلاگ
ایشان پیدا کنیم لطفا
توضیح دهید که کدام مطلب
ایشان در مورد شما چنان
توهین آمیز بود که حکومت
جمهوری اسلامی ، ایشان را
مستحق دو سال و نیم زندان
می دانسته است 2- چرا
دادگاه ایشان به صورت
علنی برگزار نشد و چرا
مفاد اصل 168 قانون اساسی
که بیان می دارد متهم
سیاسی باید در دادگاه
علنی و با حضور هیات
منصفه محاکمه شود در مورد
ایشان رعایت نشد .؟ چرا
دفاعیات ایشان در دادگاه
به اطلاع افکار عمومی
رسانده نشد ؟ آیا شما
برای متهم سیاسی این حق
را قائل نیستید که در
برابر افکار عمومی بتواند
از اتهامش دفاع کند ؟ به
غیر از ایشان تقریبا تمام
متهمین سیاسی در سالهای
اخبر در دادگاه غیر علنی
محاکمه می شوند . آیا
حکومت به صورت ناعادلانه
این افراد را محاکمه می
کند که دوست ندارد افکار
عمومی شاهد دفاعیات متهم
باشند ؟ 3- آیا شما در
جریان اتهام امید رضا
میرصیافی و دفاعیات ایشان
بودید ؟ اگر بودید آیا با
حکم دادگاه موافق بودید ؟
اگر در جریان نبودید لطفا
توضیح دهید که مگر در سال
چند نفر به اتهام توهین
به شما زندانی می شوند که
شما از پرونده این افراد
بی خبر هستید ؟ آیا این
مسائله را نابجا می دانید
که ما انتظار داشته باشیم
که بالاترین مقام حکومت ،
از جریان پرونده افرادی
که به اتهام توهین به خود
او زندانی می شوند مطلع
باشد تا مبادا شخصی بی
گناه به دلیل انتقاد از
او به زندان نیافتد . ؟
4- جناب آیت الله خامنه
ای در سخنرانی در سال
گذشته فرموده بودید
انتقاد از رهبر آزاد است
حال سوال ما این است ما
وبلاگ نویسان باید چگونه
از شما انتقاد کنیم که به
زندان نیافتیم و عواقب
زندان که متوجه چندین
زندانی سیاسی در یک ماه
اخیر شده است ، متوجه ما
نشود ؟
گزارش پزشکی دکتر حسام فیروزی
از مرگ امیدرضا میرصیافی وبلاگ نویس در زندان اوین خبردار
شدم که امیدرضا میرصیافی حال خوبی ندارد به سراغ او
رفتم و او را به بهداری داخل بند 7 زندان اوین، انتقال
دادیم، من در آن بهداری برایاش لولهی معده قرار دادم
و معدهی او را شستوشو دادم، برایاش رگ گرفتم و
اقدامات اولیه را انجام دادم. از پزشک آنجا درخواست
کردم که داروی آتروپین برای او تجویز کند و داروی
لینگر به او دهد ولی پزشک بهداری گفت که سرم یکسوم
برای او کافی است و من را با توهین از اتاق بیرون کرد
اما من همچنان اصرار داشتم که اینجا نمیتوانید کاری
انجام دهید و باید او را به بیمارستان بیرون مثل
بیارستان لقمان، منتقل کنید چون وی به دلیل خوردن
تعداد زیادی قرص پروپرانول با افت شدید فشار خون و
کاهش تعداد ضربان قلب روبهرو شده بود و فشارش زیر 7
بود، اما پزشکان گفتند ما خودمان میدانیم باید چه کار
انجام دهیم و من را از اتاق بیرون کردند. من باز پشت
در بهداری ایستادم و مصرانه خواستم که او را به دلیل
افت فشارخون و به دلیل اینکه بدن وی کاملا سرد شده
بود، به بیمارستان لقمان منتقل کنند اما پزشکان بهداری
زندان به من گفتند این مساله ارتباطی با شما ندارد و
ما میدانیم چه کاری انجام دهیم. اما با اصرار بیش
اندازهی من او را به بهداری پایین زندان اوین منتقل
کردند و از آنجا به بعد را دیگر من هیچ اطلاعی ندارم
به دلیل اینکه به من اجازهیهمراهی با وی را ندادند.
نکتهیی که مهم است این است که پزشکان زندان در ابتدا
حتا سعی در گرفتن رگ و فشار خون امیدرضا را نداشتند و
اقدامات اولیه را نیز با اصرار و پافشاری من انجام
دادند.. مسئولان زندان و
پزشکان اینجا برای جان زندانیان، کوچکترین اهمیتی
قایل نیستند...
Jailed Iranian Blogger Dies; Others Arrested
Voice of America after
being accused of “propaganda against the Ali
Khamenei
نامه
جمعی از زندانیان سیاسی به مناسبت فوت امیدرضا
میرصیافی
..بازجو در اتاق قدم میزند و
برگهای بازجویی، یکی پس از دیگری پر میشوند تا اتهام
"اقدام علیه امنیت ملی" احراز شود. بازرپرس و قاضی
دادگاه انقلاب با زحمت فراوان متهم را به مجرم تبدیل
میکنند و یک پروندهی دیگر خاتمه مییابد. حالا یک
نفر دیگر به ضد انقلاب افزودهاند. نکتهی جالب آن است
که اتفاقا همهی اینها محض رضای خدا انجام میشود و
خداپیشهگان و خدایگان جمهوری اسلامی که هر از گاهی
خط قرمز را جابهجا و دایرهی خودیها را تنگتر
میکنند با وسواس مراقباند تا مبادا غیر خودیها به
دایرهی خودیها نفوذ کنند. با این سناریو مهمانان
بازداشتگاه 209، ساکن بندهای 7 و 8 و 240 و 241 و 359
زندان اوین میشوند و اگر خشم خدا پیشهگان برانگیخته
شود، به زندانهای دیگر مانند رجاییشهر تبعید
میشوند. اما آیا بندهگی خداوند، که جمهوری اسلامی
تنها مروج آن است به این دایرهی تنگ و بسته محدود
میشود؟ برخی زندانیان عقیدتی ـ سیاسی در ایران ترجیح
میدهند تا سناریو را تکمیل کنند و با برداشتن آخرین
گام مستقیما از خدا سوال کنند که آیا آنچه خداپیشهگان
در ایران میگویند واقعا همان شریعت سمعهی سهلهی
خداوندی است؟ اینگونه است که خودکشی آخرین گام زندهگی
زندانی سیاسی میشود؛ شاید مسئولین جمهوری اسلامی در
اینکه از تعداد شهروندان منتقد یک نفر کم شده، خوشحال
باشند اما مسلما رهبران کشور نمیتوانند از اینکه یک
منتقد از دایرهی شهروندان به فضای دشمنان اخراج شده
است و مسبب مرگ او شدهاند، سربلند باشد. دوستان همبندان
زندهیاد امیدرضا میرصیافی با توجه به اینکه در
آستانهی نوروز و حلول سال نو یکی دیگر از خانوادههای
زندانیان سیاسی ـ عقیدتی داغدار شده، پیشنهاد میکند
تا به نشانهی همدردی، نوروز 88 با یاد این عزیز از
دست رفته و همهی زندانیان سیاسی ـ عقیدتی ایران
برگزار شود. دکتر آرش اعلایی، نادر کریمیفر، فرزاد
کمانگر، دکتر کامیار اعلایی، علی حیدریان، عباس خرسندی،
دکتر حسام فیروزی و گروهی دیگر از زندانیان سیاسی
پدر و مادر میرصیافی کی شاهد
مجازات قاتلین فرزندشان خواهند بود ؟
و
چه دردناک است شنیدن خبر مرگ یک جوان ایرانی که برای
کشورش جنگیده و دولت کشورش پاسخش را در زندان داده است
آن هم با کشتنش در ابتدای سالی که برای او سرشار از
امید ها و آرزو ها بوده . بی شک آرمان های زیبای او
ارزش کشته شدن را داشته اند اما چطور هیچ قانون کشوری
از قاتلین این جوان نخواهند پرسید که چرا باید کشته می
شد ؟ فقط چون حرفی برای گفتن داشت و دستش به نوشتن می
رفت ؟ دیدن صفحه ی پروفایلش جان هر ایرانی را به درد
خواهد آورد ... یک جوان متولد سال 1359 که به دنبال
دفاع از حقوق بشر دست به فعالیت های مطبوعاتی زده و
این راهی بوده که برگزیده برای امرار معاش پس هرگز به
دنبال غارت و تاراج مردم نبوده وگرنه عمامه به سر می
شد و غلام حلقه به گوش دم کلفتان کشوری و تن میداد به
هر کثافت کاری آقایان . می توانست با چشم و گوش بسته
زندگی کند و جز اطرافش هیچ نبیند اما فقط برای اینکه
بیشتر از سهمش دید و شنید و نوشت تا بقیه را نیز آگاه
کند کشته شد و این منصفانه نیست که در مقابل این مرگ و
مرگ های اینچنینی سکوت کنیم . چه جوانانی که مثل آقای
میر صیافی به زندان رفتند و هرگز خارج نشدند و چه
خانواده هایی که پس از شنیدن اخبار ناگهانی مرگ
فرزندانشان چنان متعجب شدند که بدون ریختن اشکی به
انتظار نشستند تا قاتلین فرزندانشان را مجازات شده
ببینند . چاره ای هم جز این ندارند ... شکایت کنند ؟!
از چه کسی ؟ به چه کسی ؟ شکایاتشان خوانده خواهد شد ؟
کسی به شیون این مادر ها گوش خواهد داد ؟ نه هیچ پاسخی
جز توهین نصیبشان نمی شود . هزاران جرم ناکرده را به
خودشان و فرزند از دست رفته شان نسبت می دهند و نمک به
زخمشان می پاشند . به راستی چه زمانی باید شاهد مجازات
مقصرین مرگ فرزندشان باشند ؟..
هر سال سر سفره ی هفت سین پسری داشتند آزاد اندیش و
باعث افتخار و امروز از داشتن این فرزند عزیز محرومند
گرچه همچنان به او افتخار خواهند کرد .
Iranian blogger reportedly dies in
prison
MarketWatch
after being locked up in prison for insulting the
country's supreme leader
Ali Khamenei
به
یاد از امیدرضا میرصیافی/
نامه هم بند امیدرضا از
زندان اوین وقتی
فقط یک ماه با او زندگی
کردم . زمان کوتاهی بود .
اما حکایتی تلخ و طولانی
از غمی جانکاه با خود
داشت . واقعیتی که می
تواند سرگذشت اسفناک
مردمان ایرانی در این
سرزمین باشد . سرزمینی
زخم خورده که درد و غم
مشترک تمامی جوانان خود
را بر شانه های کهن خود
به دوش می کشد و آنان را
به سوی طلوع آرزوها، آنجا
که امیدمیرصیافی نگاهش را
به آن دوخته بود رهنمون
می سازد . آرزوهای امید
در زندان سرنوشتش به بند
کشیده شد تا امید نسلش و
نسلهای جوان آینده بارور
گردند و حیات و زندگی،
دگرباره بر بستر امنیت و
صلح و آرامش به جریان در
آید . مرگ امیدرضا غم
انگیز است. اما واقعیت
دارد. حادثه ای است که از
بی عدالتی ها سرچشمه
گرفته است. بی عدالتی که
ریشه در قانون شکنی و
خشونت بی حد و مرز دارد .
امید جوانی بود که ذوق و
عشقش را با هنر و موسیقی
درآمیخته بود تا با عشق
سرود موسیقی بخواند .
عشقی که دینش بود . دین
شیعی و عشقی که او را به
مقابله با ظلم زمانه
کشاند . آن گونه که
مدعیان ، دیگر نتوانند در
حصار و پرده حجاب آن،خود
را از آسیب بی عدالتی
هایی که مرتکب می شوند
محفوظ دارند. امید همواره
درحال نیایش بود . شاید
برای کسانی که دل درگرو
عشق ندارند ارتباط موسیقی
با خدا گناهی عظیم و
نابخشودنی باشد . اما او
از موسیقی و خدا می گفت .
او می گفت موسیقی و صوت
خوش، هنر زیبای آفریدگار
است. از زمزمه باد تا
صدای بارانش، از همهمه پر
آواز طبیعت تا صوت خوش
کلام قرآنش، از موسیقی بی
کلام تا نوای ساز و نی که
ترجمان عواطف انسانی است.
اینها همه هنر است. هنری
که بخش مهمی از فلسفه
هستی را در سرزمین
مقدسمان شکل داده است. پس
از بیست و پنج روز وقتی
در آخرین دوشنبه سال ۷۸
امیدرضا از اولین و آخرین
ملاقات حضوری با خانواده
اش برگشت بسیار شادمان
بود. از دیدار اعضای
خانواده اش گفت . تسبیح
رنگارنگی بر گردنش بود که
هدیه خواهرش به او بود و
حاضر نبود آن را با هیچ
چیز عوض کند.به رسم سنت و
اعتقاد مذهبی برای حفاظت
وی از بلایا و مصیبتهای
زمانه، خانواده اش دعا
نوشته ای برایش آورده
بودند . اینها هدایای
گرانبها و عیدی خانواده
اش به او بودند.از نظر من
اینها سنت و باور مذهبی
است. اما امیدرضا با
پذیرش تمام این سنتها و
باور ها بود که در جستجوی
آزادی برای هم نسلهای خود
بود. او حضور دین در عرصه
سیاست را موجب خسران دین
و جایگاه ...
استيضاح خامنه اي توسط
جمعي از وبلاگ نويسان
ايراني -
با توجه به اینکه اتهام
امید رضا توهین به شما
بود و ما موفق نشدیم مطلب
توهین آمیزی در وبلاگ
ایشان پیدا کنیم لطفا
توضیح دهید که کدام مطلب
ایشان در مورد شما چنان
توهین آمیز بود که حکومت
جمهوری اسلامی ، ایشان را
مستحق دو سال و نیم زندان
می دانسته است
طوماری به هبر رژیم
اسلامی؛ «آیا در جریان
پرونده میرصیافی بودید؟»
«آیا
شما در جریان اتهام
امیدرضا میرصیافی و
دفاعیات ایشان بودید؟ اگر
بودید آیا با حکم دادگاه
موافق بودید؟ اگر در
جریان نبودید لطفا توضیح
دهید که مگر در سال چند
نفر به اتهام توهین به
شما زندانی میشوند که
شما از پرونده این افراد
بیخبر هستید؟ آیا این
مسئله را نابهجا میدانید
که ما انتظار داشته باشیم
که بالاترین مقام حکومت،
از جریان پرونده افرادی
که به اتهام توهین به خود
او زندانی میشوند مطلع
باشد تا مبادا شخصی بی
گناه به دلیل انتقاد از
او به زندان نیفتد؟» این
بخشی از نامه سرگشاده بیش
از ۱۳۰ وبلاگ نویس ایرانی
به رهبر جمهوری اسلامی
ایران است درباره پرونده
امیدرضا میرصیافی که روز
چهارشنبه بیست و هشتم
اسفند در زندان اوین
درگذشت. او صاحب وبلاگ «روزنگار»
بود و در آبان سال گذشته،
از جمله به اتهام توهین
به رهبر جمهوری اسلامی
ایران، محکوم به دو سال
و نیم حبس شده بود. در
حالیکه نهادهای مدافع
حقوق بشر خواستار روشن
شدن دلایل و نحوه مرگ او
شدهاند، گزارشگران بدون
مرز اعلام کرده است که
مستنداتی در دست دارد که
نشان از احتمال قتل او
دارد. امضاءکنندگان این
طومار اینترنتی در ادامه
نوشتهاند: «جناب آیتالله
خامنهای! در سخنرانی در
سال گذشته فرموده بودید
انتقاد از رهبر آزاد است
حال سوال ما این است ما
وبلاگنویسان باید چگونه
از شما انتقاد کنیم که به
زندان نیفتیم و عواقب
زندان که متوجه چندین
زندانی سیاسی در یک ماه
اخیر شده است، متوجه ما
نشود؟» یکی از
امضاءکنندگان این طومار،
عباس معروفی سردبیر مجله
ادبی توقیف شده «گردون» و
وبلاگنویس ساکن برلین
است که در مورد این طومار
اینترنتی با رادیو فردا
گفتوگو کرده است:....
پاسخ آیتالله به جمعی از
وبلاگنویسان جمعی
از وبلاگنویسان (از جمله
خود بنده) اخیراً نامهای
به حضرت رهبر نوشتهاند و
راجع به مرگ مشکوک امید
رضا میرصیافی از او
سئوالاتی کردهاند. حدس
میزنم اگر آیتالله
پاسخی بدهد چنین خواهد
بود: جمعی از وبلاگنویسان
بزرگوار، السلام علیکم
متشکرم که مرا از ظلمی که
در مملکت اسلامی رفته با
خبر کردهاید. همین امروز
که سیزده بدر هست آقایان
علی فلاحیان، پورمحمدی،
یونسی، محسنی اژهای، دری
نجفآبادی، سعید مرتضوی
مأموریت دارند تا با جناب
آیتالله شاهرودی مسئله
را بررسی و حقیقت را به
اطلاع آن بزرگواران علیالخصوص
بلوچ عزیز برسانند. انشاءالله
که در آینده ظلم دیگری
نباشد که باعث بشود به
نامه نگاری شما بزرگواران
اما چنانچه خدای ناکرده
اتفاق افتاد پلیز دوباره
برای من بنویسید. تنک یو.
الاحقرالوبلاگنویسان. علی
خامنه ای
به
یاد از امیدرضا میر صیافی
/نامه عباس خرسندی از
زندان اوین وقتی
فقط یک ماه با او زندگی
کردم . زمان کوتاهی بود .
اما حکایتی تلخ و طولانی
از غمی جانکاه با خود
داشت . واقعیتی که می
تواند سرگذشت اسفناک
مردمان ایرانی در این
سرزمین باشد . سرزمینی
زخم خورده که درد و غم
مشترک تمامی جوانان خود
را بر شانه های کهن خود
به دوش می کشد و آنان را
به سوی طلوع آرزوها، آنجا
که امیدمیرصیافی نگاهش را
به آن دوخته بود رهنمون
می سازد . آرزوهای امید
در زندان سرنوشتش به بند
کشیده شد تا امید نسلش و
نسلهای جوان آینده بارور
گردند و حیات و زندگی،
دگرباره بر بستر امنیت و
صلح و آرامش به جریان در
آید . مرگ امیدرضا غم
انگیز است. اما واقعیت
دارد. حادثه ای است که از
بی عدالتی ها سرچشمه
گرفته است. بی عدالتی که
ریشه در قانون شکنی و
خشونت بی حد و مرز دارد .
امید جوانی بود که ذوق و
عشقش را با هنر و موسیقی
درآمیخته بود تا با عشق
سرود موسیقی بخواند .
عشقی که دینش بود . دین
شیعی و عشقی که او را به
مقابله با ظلم زمانه
کشاند . آن گونه که
مدعیان ، دیگر نتوانند در
حصار و پرده حجاب آن،خود
را از آسیب بی عدالتی
هایی که مرتکب می شوند
محفوظ دارند . امید
همواره درحال نیایش بود .
شاید برای کسانی که دل
درگرو عشق ندارند ارتباط
موسیقی با خدا گناهی عظیم
و نابخشودنی باشد . اما
او از موسیقی و خدا می
گفت . او می گفت موسیقی و
صوت خوش، هنر زیبای
آفریدگار است. از زمزمه
باد تا صدای بارانش، از
همهمه پر آواز طبیعت تا
صوت خوش کلام قرآنش، از
موسیقی بی کلام تا نوای
ساز و نی که ترجمان عواطف
انسانی است. اینها همه
هنر است. هنری که بخش
مهمی از فلسفه هستی را در
سرزمین مقدسمان شکل داده
است . پس از بیست و پنج
روز وقتی در آخرین دوشنبه
سال 78 امیدرضا از اولین
و آخرین ملاقات حضوری با
خانواده اش برگشت بسیار
شادمان بود. از دیدار
اعضای خانواده اش گفت .
تسبیح رنگارنگی بر گردنش
بود که هدیه خواهرش به او
بود و حاضر نبود آن را با
هیچ چیز عوض کند.به رسم
سنت و اعتقاد مذهبی برای
حفاظت وی از بلایا و
مصیبتهای زمانه، خانواده
اش دعا نوشته ای برایش
آورده بودند . اینها
هدایای گرانبها و عیدی
خانواده اش به او
بودند.از نظر من اینها
سنت و باور مذهبی است.
اما امیدرضا با پذیرش
تمام این سنتها و باور ها
بود که در جستجوی آزادی
برای هم نسلهای خود بود.
او حضور دین در عرصه
سیاست را موجب خسران دین
و جایگاه آن را هم
برای...
قرار
بود که... امیدرضا میرصیافی آخرین
باری که تماس گرفت دو شب پیش بود. صدایاش شادی داشت.
تعجب کرده بودم. به صدای غمآلود و در کلامی بهتر "افسردهاش"
عادت داشتم. عادت داشتم به بغضهایاش و به عدم تحملاش.
عادت داشتم که همیشه بگوید؛ "بابا مدیار، یک چیزی میگی،
نمیتونم کنار بیام با قضیه". هر چه میگفتم اثر نمی
کرد. هی لعنت میکردم خودم را که چرا نمیتوانم چهار
کلمه حرف به جملهیی بسازم و امیدوارش کنم. نمیشد،
نمیدانم من نمیتوانستم یا وضع روحیاش به بیش از
چهار کلمه حرف نیاز داشت. به درمان، به مرخصی، به
آزادی... صدایاش شاد بود؛ گفت مدیار چهارشنبه یا پنج
شنبه خبرهای خوبی میشنوی. تازه فهمیدم که چرا صدایاش
شاداب است. به این لحن صدا عادت نداشتم. پرسیدم چه خبر؟
گفت که: احتمال زیاد داره که مرخصی بتونم بگیرم. خوشحال
شدم. خیلی. شک داشتم که بتواند در زندان دوام بیاورد.
در دلام گفتم بگذار بیایید مرخصی. برنگشته زندان درستاش
میکنیم. دیگر اشتباه قبل از زندان رفتن دوبارهش را
تکرار نمیکنم... قرار بود نیم ساعت بعد دوباره تماس
بگیرد تا شمارهي عبدالفتاح سلطانی را از من بگیرد.
زنگ نزد... نمیدانم چه شد... قرار بود امروز یا فردا
خبرهای خوبی بشنوم. خودش گفته بود. منتظر خبر خوب
بودم نه خبر اینکه در بهداری زندان اوین است. قرار
بود خبر خوب بشنوم نه اینکه حالاش آنقدر بد است که
باید به بیرون از زندان منتقل شود و پزشکان نمیگذارند.
قرار بود امروز یا فردا خبر خوب بشنوم نه اینکه
امیدرضا در بهداری مانده است. قرار بود که حالاش خوب
باشد و امروز یا فردا خبر خوش بشنوم.... قرار بود خبر
خوش بشنوم نه اینکه پای تلفن بشنوم که یکی میگوید:
مدیار حال امیدرضا خوب نیست. بپرسم که یعنی چی؟ لحن
صدا همه چیز را گفته. جراتاش را ندارد مستقیم به گوید
و من نمی خواهم باور کنم. در همان جمله همه چیز گفته
شد، اما من نمیخواهم باور کنم که خبر خوشی نخواهم
شنید. من نمیخواهم خبر مرگ بشنوم. من نمیخواهم بشنوم
که تیم پزشکی زندان اوین نگذاشته که او از زندان به
بیرون منتقل شود. نمیخواهم بشنوم وقتی کسی در این
حالت است دکترهای اوین تنها سرم تجویز میکنند... قرار
نبود که باور کنم کسی که به خاطر توهین به رهبری به
زندان رفته است، در زندان کشته میشود
خبر کوتاه بود! امیدرضا
میرصیافی در زندان جان باخت
تلفن از
زندان بود، شماره دکتر دادخواه را به عمویم که او هم
در زندان است دادم و مجبور شدم دوباره خودم را به دفتر
آقای دادخواه برسانم، همه چیز آنقدر سریع اتفاق افتاد
که هنوز هم برایم باورش سخت است. امیدرضا میرصیافی جان
باخت! با تلفن که حرف می زدم فکر کردم همچنان مسئله
خودکشی اوست و خطر رفع شده است و وی هم اکنون از حال
مساعدی برخوداراست، حتما شماره آقای دادخواه را می
خواهند که اقدامات بعدی جهت خروج وی از زندان را انجام
دهند. چهار شنبه بعد از دادگاهمان امیدرضا با آقای
دادخواه تماس گرفت و گفت، گفته اند وثیقه بیاورم که
آزادم کنند! در ماشین بعد از آن همه شادی از خوب بودن
دادگاهمان خوش حال تر شدیم. اما امروز آنقدر خبر غیر
منتظره بود که هنوز فکر کردن به آن روح و جانم را می
آزارد.
رفــتم که رفتــم٬.... نگاهی به
آرشیو وبلاگ«زنده یاد امیدرضا میرصیافی» به مناسبت در
گذشت علی تجویدی از
برت دامن كشان رفتم اي نامهربان... از من آزرده دل كي
دگر بيني نشان*** رفتم كه رفتم ٬ رفتم که رفتم٬ از من
ديوانه بگذر ٬ بگذر اي جانانه بگذر... هر چه بودي هر
چه بودم بی نشان رفتم كه رفتم*** شمع بزم ديگران شو
جام دست اين و آن شو ... هر چه بودي هر چه بودم بی
نشان رفتم كه رفتم*** بعد از اين،بعد از این كن
فراموشم كه رفتم... ديگر از،دست تو، مي نمي نوشتم كه
رفتم *** بادل زود آشنا٬ گشتم از دامت رها٬ بي وفا ٬بي
وفا ٬رفتم كه رفتم... من نگويم كه به درد دل من گوش
كنيد*** بهتر آن است كه اين قصه فراموش كنيد ...
عاشقان را بگذاريد بنالند همه *** مصلحت نيست كه اين
زمزمه خاموش كنيد ... بعد از اين،بعد از این ٬ كن
فراموشم كه رفتم*** ديگر از،دست تو، مي نمي نوشتم كه
رفتم ... بادل زود آشنا٬ گشتم از دامت رها٬ بي وفا٬ بي
وفا٬ رفتم كه رفتم...
Death of a Blogger
The Weekly Standard
امید رضا میرصیافی نویسنده
وبلاگ روزنگار به دوسال و نیم زندان محکوم شد امید
رضا میرصیافی نویسنده وبلاگ روزنگار به علت توهین به
مسئولان و تبلیغ بر علیه نظام به دو سال و نیم زندان
محکوم شد ، وی پرونده ای مفتوح در باب توهین به مقدسات
نیز دارد. شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب اسلامی تهران به
ریاست قاضی صلواتی ، بنابر مواد ۵۰۰ و ۵۱۴ قانون
مجازات اسلامی امید رضا میرصیافی را به علت تبلیغ علیه
نظام به ۶ ماه حبس تعزیری و به علت توهین به آیت اله
خمینی، بنیانگذار جمهوری اسلامی و رهبر نظام، آیت اله
خامنه ای به دو سال حبس تعزیری و در مجموع به دو سال و
نیم حبس تعزیری با احتساب ایام بازداشت محکوم کرد . بر
اساس همین حکم شعبه پانزده دادگاه انقلاب اسلامی تهران
رسیدگی به دیگر اتهام موجود در پرونده یعنی توهین به
پیامبر اسلام و مقدسات اسلامی را در صلاحیت خود
ندانسته و آنرا به دادگاه کیفری تهران واگذار کرده است.
دادگاه رسیدگی به اتهامات این وبلاگ نویس در تاریخ ۱۲
آبان ماه تشکیل شده بود. آقای امید رضا میرصیافی در
تاریخ سوم اردیبهشت ماه امسال از سوی معاونت امنیت
دادسرای انقلاب تهران به اتهام اقدام علیه امنیت ملی
از طریق وبلاگ نویسی، توهین به رهبران نظام و توهین به
مقدسات اسلامی در منزل خود دستگیر و به بند ۲۰۹ اوین
منتقل و پس از گذشت ۴۱ روز با قرار وثیقه ۱۰۰ میلیون
تومانی با قید وثیقه از زندان آزاد گردیده بود.
Iran blogger jailed for
Khamenei insult dies: lawyer
AFP
Free 100 Full Version Games fun to play
صد بازی رایگان آنلاینمحبوبترین آهنگهای تاریخ راک The best Rock music in history
Free Pictures for download (100sites) دانلود عکسهای مجانی
Computer Education
دانستنی های کامپیوترPictures from Iran عکسهائى از ايران
Best Photos 2007 بهترین تصاویر
Video Resources منابع ویدیو
Cool Sites سایت های جالب
Persian Peoples Photos
کلیدهای میانبر ویندوز ....
تایپ از طریق موس